جدول جو
جدول جو

معنی پالوده

پالوده((دِ))
صاف و پاک شده، پاک و مطهر، از انواع دسرهای ایرانی
تصویری از پالوده
تصویر پالوده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پالوده

پالوده

پالوده
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
پالوده
فرهنگ لغت هوشیار

پالوده

پالوده
صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوده، فالوذَج، برای مِثال چُون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی - ۱/۳۶)، فالوده، شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رنده شده درست می کنند، برای مِثال ملک نقل دهان آلوده می خورد / به امّید شکر پالوده می خورد (نظامی۲ - ۲۴۶)
پالوده
فرهنگ فارسی عمید

پالونه

پالونه
آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند آبکش پرویزن ماشوب ماشوبه ترشی پالا پالاوان پالاون پالوانه صافی مصفات
فرهنگ لغت هوشیار