جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پالیده

پالیده

پالیده
صاف شده و صاف کرده و خلاصه. زر پالیده، زر خلاص، افزوده. (برهان). شاید صورتی یا تصحیفی از بالیده، جستجو کرده. تفحص کرده. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پاشیده

پاشیده
اسم پاشیدن، پراگنده متفرق بر افشانده منثور، ریخته ریخته شده فرو ریخته
فرهنگ لغت هوشیار

پالوده

پالوده
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
پالوده
فرهنگ لغت هوشیار