پاشنده پاشنده پراکننده. افشاننده: بیک دست شکرپاشنده و بدیگر دست زهر کشنده. (تاریخ بیهقی) لغت نامه دهخدا
پاغنده پاغنده مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند فرهنگ لغت هوشیار