- يَفعَلُ
- عمل کردن، او انجام می دهد
معنی يَفعَلُ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واکنش معکوس دادن، او شکست می خورد، شکست خوردن
پذیرفتن، او قبول می کند
تشخیص دادن، می فهمد
بیان کردن، او جدا می شود، قطع کردن
شاد بودن، او خوشحال می شود
بررسی کردن، او بررسی می کند
کشاورزی کردن، باز می شود، متوقّف شدن
عمل کردن، او کار می کند
ترکاندن، او چاقو می زند
صعود کردن، او بالا می رود
در بر گرفتن، شامل می شود
خسته شدن، او خسته می شود
پرسیدن، او می پرسد
تأثیر گذاشتن، تاثیر می گذارد