معنی يَتعَبُ
يَتعَبُ
خسته شدن، او خسته می شود
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَتعَبُ
أَتعَبَ
أَتعَبَ
خَستِه کَردَن، او خَستِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُتعِبُ
يُتعِبُ
خَستِه کَردَن، او خَستِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَغضَبُ
يَغضَبُ
عَصَبانیَّت داشتَن، او عَصَبانی مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطعَنُ
يَطعَنُ
تِرکاندَن، او چاقو مِی زَند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصعَدُ
يَصعَدُ
صُعود کَردَن، او بالا مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يَسحَبُ
يَسحَبُ
کِشیدَن، او می کِشَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَركَبُ
يَركَبُ
سَوار شُدَن، او سَوار مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی