معنی يَصعَدُ
يَصعَدُ
صعود کردن، او بالا می رود
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَصعَدُ
أَبعَدُ
أَبعَدُ
دورتَرین، دور
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطعَنُ
يَطعَنُ
تِرکاندَن، او چاقو مِی زَند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصنَعُ
يَصنَعُ
طَبَقِه بَندی کَردَن، او مِی سازَد، ساختَن، مُدِل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَصلَعُ
يَصلَعُ
کَچَل شُدَن، او کَچَل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَصطَادُ
يَصطَادُ
شِکار کَردَن، او شِکار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصدَحُ
يَصدَحُ
هوهو کَردَن، صِدایَش دُرُست اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَتعَبُ
يَتعَبُ
خَستِه شُدَن، او خَستِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَجهَدُ
يَجهَدُ
زَحمَت کِشیدَن، او زور مِی زَند
دیکشنری عربی به فارسی