معنی يَعمَلُ
يَعمَلُ
عمل کردن، او کار می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَعمَلُ
يَشمَلُ
يَشمَلُ
دَر بَر گِرِفتَن، شامِل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقمَعُ
يَقمَعُ
سَرکوب کَردَن، سَرکوب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَقبَلُ
يَقبَلُ
پَذیرُفتَن، او قَبول مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفشَلُ
يَفشَلُ
وَاکُنِش مَعکوس دادَن، او شِکَست مِی خُورد، شِکَست خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَطمَحُ
يَطمَحُ
آرِزو داشتَن، او آرِزو دارَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَعُ
يَسمَعُ
شِنیدَن، او مِی شِنَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَحُ
يَسمَحُ
اِجازِه دادَن، اِجازِه می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَأمُلُ
يَأمُلُ
اُمید داشتَن، او اُمیدوار اَست
دیکشنری عربی به فارسی