معنی يَفصِلُ
يَفصِلُ
بیان کردن، او جدا می شود، قطع کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَفصِلُ
يَفَصِلُ
يَفَصِلُ
دَر جابِجا کَردَن، او جُدا مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَصِلُ
يَصِلُ
رِسیدَن، مِی رَسَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَنزِلُ
يَنزِلُ
اَنداختَن، او پایین مِی رود، پیاده شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَلصِقُ
يَلصِقُ
چَسباندَن، مِی چَسبَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفشَلُ
يَفشَلُ
وَاکُنِش مَعکوس دادَن، او شِکَست مِی خُورد، شِکَست خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِقُ
يَفرِقُ
تَبعیض کَردَن، او جُدا مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِغُ
يَفرِغُ
تَخلِیَه کَردَن، خالی
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِضُ
يَفرِضُ
تَحمیل کَردَن، او تَحمیل مِی کُند، فُوق هَم قَرار دادَن
دیکشنری عربی به فارسی