معنی يَطعَنُ
يَطعَنُ
ترکاندن، او چاقو می زند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَطعَنُ
يَطحَنُ
يَطحَنُ
خُرد کَردَن، او آسیاب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطمَحُ
يَطمَحُ
آرِزو داشتَن، او آرِزو دارَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطرَحُ
يَطرَحُ
مَحروم کَردَن، تَفرِیق مِی کُند، تَفرِیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَطبَعُ
يَطبَعُ
چاپ کَردَن، چاپ مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصعَدُ
يَصعَدُ
صُعود کَردَن، او بالا مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يَتعَبُ
يَتعَبُ
خَستِه شُدَن، او خَستِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی