معنی يَفتَحُ
يَفتَحُ
کشاورزی کردن، باز می شود، متوقّف شدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَفتَحُ
يَفرَحُ
يَفرَحُ
شاد بودَن، او خُوشحال مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَمنَحُ
يَمنَحُ
اِعطا کَردَن، اِعطا شُد
دیکشنری عربی به فارسی
يَمسَحُ
يَمسَحُ
لَکِّه دار کَردَن، او پاک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفهَمُ
يَفهَمُ
تَشخیص دادَن، مِی فَهمَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفشَلُ
يَفشَلُ
وَاکُنِش مَعکوس دادَن، او شِکَست مِی خُورد، شِکَست خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَفحَصُ
يَفحَصُ
بَررَسی کَردَن، او بَررَسی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفتِنُ
يَفتِنُ
هیپنوتیزم کَردَن، مَسحور کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
يَطمَحُ
يَطمَحُ
آرِزو داشتَن، او آرِزو دارَد
دیکشنری عربی به فارسی