معنی يَسأَلُ
يَسأَلُ
پرسیدن، او می پرسد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَسأَلُ
يَقبَلُ
يَقبَلُ
پَذیرُفتَن، او قَبول مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفعَلُ
يَفعَلُ
عَمَل کَردَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفشَلُ
يَفشَلُ
وَاکُنِش مَعکوس دادَن، او شِکَست مِی خُورد، شِکَست خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَعمَلُ
يَعمَلُ
عَمَل کَردَن، او کار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَشمَلُ
يَشمَلُ
دَر بَر گِرِفتَن، شامِل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَعُ
يَسمَعُ
شِنیدَن، او مِی شِنَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَحُ
يَسمَحُ
اِجازِه دادَن، اِجازِه می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسحَبُ
يَسحَبُ
کِشیدَن، او می کِشَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسجُلُ
يَسجُلُ
ثَبت کَردَن، او ثَبت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی