جدول جو
جدول جو

معنی ور - جستجوی لغت در جدول جو

ور
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً رنجور، مزدور، گنجور
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی عمید
ور
بر، کنار، پهلو، جانب، سمت
سینه
مخفّف ترکیب و اگر
در ایران باستان، هر نوع آزمایش ایزدی که برای تشخیص گناهکار از بی گناه صورت می گرفت مانند نوشیدن آب آمیخته به گوگرد یا گذشتن از میان آتش
پسوند متصل به واژه به معنای بر مثلاً ورآمدن، ورافتادن
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً پیشه ور، هنرور، تاجور، پهناور، بارور، پیله ور، سخنور، نامور، کینه ور
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی عمید
ور
سخن بیهود و بسیار، پرحرفی
ور زدن: پرگویی کردن
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی عمید
ور(وِ)
پرگویی. گفتار بیهوده. سخن بیهوده. سخن بیفایده.
- ور زدن، در تداول، پرگویی کردن. حرفهای بیهوده گفتن
لغت نامه دهخدا
ور(وَرر)
برسوی ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ورک. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ارزانی و فراخ سالی. (منتهی الارب) (آنندراج). خصب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ور
پرگویی، گفتار بیهوده و بی فایده
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ لغت هوشیار
ور((وَ))
حرف شرط، مخفف و اگر، طرف، جانب، پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند، بارور، تاج ور، کینه ور، پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر، ورآمدن، ورافتادن، بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم) درآید
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی معین
ور
بغل، پهلو، سینه، کمر
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی معین
ور
گرمی، حرارت
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی معین
ور
ور گرم (گذشتن از آتش). ور سرد (خوردن سوگند) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده است که به متهم می خورانیدند
فرهنگ فارسی معین
ور((وَ))
تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم می دادند، سبق
فرهنگ فارسی معین
ور((و))
سخن بی معنی
شر و ور: حرف مفت، سخن بی معنی
تصویری از ور
تصویر ور
فرهنگ فارسی معین
ور
کنار، پهلو، سمت، سو، گیج، حالت منگی، توام با ناشنوایی، پسوندی است به معنای علاقه با میل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردانشاه
تصویر وردانشاه
(پسرانه)
نام جد مرداویج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزگمهر
تصویر ورزگمهر
(پسرانه)
بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورشنگ
تصویر ورشنگ
(پسرانه)
آفتاب خوشحال (نگارش کردی: وهرشهنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورشان
تصویر ورشان
(دخترانه)
قمری، کبوتر صحرایی، پرنده ای که به فارسی آن را مرغ الاهی می گویند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورشاد
تصویر ورشاد
(پسرانه)
وظیفه و مقرری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزیر
تصویر ورزیر
(پسرانه)
برزگر (نگارش کردی: وهرزر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزیار
تصویر ورزیار
(پسرانه)
برزگر (نگارش کردی: وهرزیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزمیار
تصویر ورزمیار
(پسرانه)
حامی اهورا مزدا (نگارش کردی: وهرمهزیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزان
تصویر ورزان
(پسرانه)
محافظ، نگهبان، فصلها (نگارش کردی: وهرزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورگر
تصویر ورگر
(پسرانه)
با دوام (نگارش کردی: وهرگر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزاک
تصویر ورزاک
(پسرانه)
نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
(پسرانه)
نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردین
تصویر وردین
(پسرانه)
گلهای بسیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردی
تصویر وردی
(دخترانه)
کوچک، ریز نقش (نگارش کردی: وردی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردآور
تصویر وردآور
(دخترانه)
مرکب از ورد (گل) + آور (آورنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردآفرید
تصویر وردآفرید
(دخترانه)
آفریده گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
(دخترانه)
کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورگیر
تصویر ورگیر
(پسرانه)
مترجم (نگارش کردی: وهرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
(پسرانه)
برنا جوان، برنا، خوب و نیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورهرام
تصویر ورهرام
(دخترانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وریا
تصویر وریا
(پسرانه)
هوشیار، زرنگ، باهوش (نگارش کردی: وریا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وریشه
تصویر وریشه
(دخترانه)
درخشش، برق (نگارش کردی: وریشه)
فرهنگ نامهای ایرانی