- واستاندن
- واستدن پس گرفتن باز پس گرفتن: (بده یک بوسه تا ده واستانی ازین به چون بود بازارگانی ک) (نظامی)
معنی واستاندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز ستاندن باز گرفتن
ستاندن
ستاندن، باز گرفتن چیزی از کسی، گرفتن
بازایستادن، در تداول عوام ایستادن
متوقق کردن
باز داشتن
خواهدایستاند بایستان ایستاننده ایستانده)
آزاد کردن، خلاص کردن
باز نشاندن، فرو نشاندن
فرستادن گسیل داشتن
ایستاندن، برای مثال مرکب استانید و پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد (مولوی - ۱۰۰)
استاندارد
باز راندن، دفع کردن، دور ساختن
بازماندن، عقب ماندن
کنایه از خسته شدن، ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری
کنایه از حیران و سرگردان شدن
متوقف شدن، ایستادن
کنایه از خسته شدن، ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری
کنایه از حیران و سرگردان شدن
متوقف شدن، ایستادن
منعقد کردن
بازماندن، خسته و کوفته شدن
باز راندن وضع کردن: (خوب واراندن) : (عاز لا نشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند) (مثنوی)
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
بدست آوردن، تحصیل کردن
باز گرفتن چیزی از کسی، گرفتن
واستاندن، بازستاندن، بازگرفتن، واپس گرفتن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
پس گرفتن واستاندن: (صوفیان واستدنداز گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند) (حافظ)