معنی استاندن - فرهنگ فارسی عمید
معنی استاندن
- استاندن
- ستاندن، باز گرفتن چیزی از کسی، گرفتن
تصویر استاندن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با استاندن
استاندن
- استاندن
- ستاندن. گرفتن. اخذ:
من زکوهاستان او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود بس.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 207)
لغت نامه دهخدا
واستاندن
- واستاندن
- واستدن پس گرفتن باز پس گرفتن: (بده یک بوسه تا ده واستانی ازین به چون بود بازارگانی ک) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار