معنی مفترق - جستجوی لغت در جدول جو

مفترق

تصویری از مفترق — تصویر مفترق

فرهنگ فارسی عمید

مفترق

لغت نامه دهخدا

مفترق

تصویری از مفترق — تصویر مفترق

فرهنگ لغت هوشیار

مفترق

تصویری از مفترق — تصویر مفترق

فرهنگ فارسی معین

مفترق

فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محترق — تصویر محترق

ویژگی ستاره ای که دچار احتراق شده، آتش گرفته، سوزان، شدید، سخت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفارق — تصویر مفارق

مفرق ها، جاهایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود، خطوطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود، جمع واژۀ مفرق

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفترس — تصویر مفترس

حیوان دریده شده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخترق — تصویر مخترق

مکان حرکت، معبر، راه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مسترق — تصویر مسترق

آنکه به بردگی گرفته شده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفترض — تصویر مفترض

فرض کرده شده، واجب و لازم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفتری — تصویر مفتری

کسی که به دیگری افترا ببندد، تهمت زننده،

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متفرق — تصویر متفرق

پراکنده، دورازهم، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت تفرقه است

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفتقر — تصویر مفتقر

محتاج، نیازمند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مفتقر — تصویر مفتقر

نیاز مند مستمند نیاز دارنده، نیازمند محتاج مستمند: (این همه دلایل به تایید الهی و هدایت پادشاهی مفتقرند) (چهارمقاله. 107)، جمع مفتقرین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفتوق — تصویر مفتوق

غر غر فنج

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفارق — تصویر مفارق

فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفترس — تصویر مفترس

حیوان درنده

فرهنگ لغت هوشیار

انگاشته، بایا بایسته فرض کرده شده واجب گردیده فریضه کرده شده، واجب لازم

فرهنگ لغت هوشیار

دوشیزگی رفته، دوشیزگی باخته بر خود آب ریزنده، دوشیرگی رباینده ازاله بکارت شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفتری — تصویر مفتری

دروغ گوینده بر کسی و بهتان و تهمت نهنده بر کسی، آنکه دروغ بندد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مسترق — تصویر مسترق

دزدیده دزدیده شده دزد گوش گرفتار شده برده گشته

فرهنگ لغت هوشیار

باد گذر گذرگاه باد گذرنده، باد گذرنده، رونده، بر بافنده دروغ دروغباف

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از محترق — تصویر محترق

سوخته شده، آتش گرفته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متفرق — تصویر متفرق

پراکنده شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفترس — تصویر مفترس

((مُ تَ رِ))

درنده، جانوری که شکار خود را بدرد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مفترض — تصویر مفترض

((مُ تَ رَ))

فرض کرده شده، واجب گردیده، فریضه کرده شده، واجب، لازم

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مفترع — تصویر مفترع

((مُ تَ رَ))

ازاله بکارت شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مفترع — تصویر مفترع

((مُ تَ رِ))

ازاله بکارت کننده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مفتری — تصویر مفتری

((مُ تَ))

افتراء زننده، تهمت زننده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مفتقر — تصویر مفتقر

((مُ تَ ق))

نیاز دارنده، نیازمند، محتاج، مستمند، جمع مفتقرین

فرهنگ فارسی معین

تصویری از محترق — تصویر محترق

((مُ تَ رِ))

سوخته، سوزان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متفرق — تصویر متفرق

((مُ تَ فَ رِّ))

پراکنده، پریشان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متفرق — تصویر متفرق

پراکنده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از متفرق — تصویر متفرق

Sparse

دیکشنری فارسی به انگلیسی