جدول جو
جدول جو

معنی مفتقر

مفتقر((مُ تَ ق))
نیاز دارنده، نیازمند، محتاج، مستمند، جمع مفتقرین
تصویری از مفتقر
تصویر مفتقر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مفتقر

مفتقر

مفتقر
نیاز مند مستمند نیاز دارنده، نیازمند محتاج مستمند: (این همه دلایل به تایید الهی و هدایت پادشاهی مفتقرند) (چهارمقاله. 107)، جمع مفتقرین
مفتقر
فرهنگ لغت هوشیار

مفتقر

مفتقر
محتاج. (غیاث) (آنندراج). نیازمندشده. درویش گشته. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیازمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اعیان این مملکت به دیدار او مفتقرند و جواب این حرف را منتظر. (گلستان).
نه چنان مفتقرم کِم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم.
سعدی.
و رجوع به افتقار شود
لغت نامه دهخدا

مفتقر

مفتقر
تهی دست، فقیر، مستمند، محتاج، نیازمند، معسر، مفلس، مفلوک، نیازمند
متضاد: غنی، متنعم
فرهنگ واژه مترادف متضاد