جدول جو
جدول جو

معنی لابیدن - جستجوی لغت در جدول جو

لابیدن
التماس کردن
تصویری از لابیدن
تصویر لابیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
لابیدن
لابه کردن، زاری کردن، فروتنی کردن، درخواست کردن
تصویری از لابیدن
تصویر لابیدن
فرهنگ فارسی عمید
لابیدن
((دَ))
لابه کردن، زاری کردن
تصویری از لابیدن
تصویر لابیدن
فرهنگ فارسی معین
لابیدن
خودستایی کردن، لاف و گزاف گفتن
تصویری از لابیدن
تصویر لابیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلابیدن
تصویر تلابیدن
چکیدن تراوش کردن آب و شراب و امثال آن ترشح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلابیدن
تصویر تلابیدن
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
در خور سابیدن ساییدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
نالیدن، زوزه کشیدن، برای مثال پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی - ۱۴۶)، هرزه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لافیدن
تصویر لافیدن
لاف زدن، دعوی بی اصل کردن، برای مثال با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (حافظ - ۲۵۸)، خودستایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابیدن
تصویر یابیدن
یافتن، پیدا کردن، به دست آوردن، حاصل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیدن
تصویر کابیدن
کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
لاندن، افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گلاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن، گرم کردن، گداختن، گرم شدن، گداخته شدن
افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن، تفتن
پیچیدن، پیچ و تاب دادن، فتیله کردن،
کنایه از آزردن، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از نافرمانی کردن
تاب آوردن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
فرهنگ لغت هوشیار
تاراج کردن غارت کردن: ای پسر گر دل و دین راسفهالاش کنند توچو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش، (ناصر خسرو. 221) تباه کردن، تاراج و غارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسیدن
تصویر لاسیدن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
فرهنگ لغت هوشیار
خودستایی کردن: باخرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. (حافظ. 85)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغیدن
تصویر لاغیدن
هزل و ظرافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
جنبانیدن حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، هرزه گویی کردن: ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما. (مولوی لغ)، عوعو کردن (سگ) : سگ لاید و کاروان گذرد. (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، هرزه گویی کردن: ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما. (مولوی لغ)، عوعو کردن (سگ) : سگ لاید و کاروان گذرد. (مثل)، نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یابیدن
تصویر یابیدن
یافتن: چون زحبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
درخشیدن، گرم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
((دَ))
پیچیدن، پیچ دادن، دوری جستن، تاب آوردن، ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
((دَ))
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، به هم مالیدن، سوهان زدن، صیقل دادن، لمس کردن، سابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابیدن
تصویر کابیدن
((دَ))
جستجو کردن، کندن، بحث کردن، خراشیدن، شکافتن، کاویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغیدن
تصویر لاغیدن
((دَ))
شوخی کردن، مسخرگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاشیدن
تصویر لاشیدن
((دَ))
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
((دَ))
لاف زدن، زوزه و ناله کردن سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
((دَ))
ناله کردن، زوزه کشیدن سگ، هرزه گویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
((دَ))
جنبانیدن، افشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لافیدن
تصویر لافیدن
((دَ))
لاف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیبیدن
تصویر لیبیدن
((دَ))
جویدن، خاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابیدن
تصویر یابیدن
((دَ))
یافتن، پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین