معنی کابیدن - فرهنگ فارسی معین
معنی کابیدن
کابیدن((دَ))
جستجو کردن، کندن، بحث کردن، خراشیدن، شکافتن، کاویدن
تصویر کابیدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کابیدن
کابیدن
کابیدن
کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
کابیدن
کابیدن
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
فرهنگ لغت هوشیار
کابیدن
کابیدن
کاویدن. کندن، خراشیدن، شکافتن. (برهان) ، کابیدن با، مکابره: خدائی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب نئی کوهکن چند کابانیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب. کمال خجندی (از آنندراج و انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.