لاییدن لاییدن نالیدن، زوزه کشیدن، برای مِثال پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی - ۱۴۶)، هرزه گفتن فرهنگ فارسی عمید
لافیدن لافیدن لاف زدن، دعوی بی اصل کردن، برای مِثال با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (حافظ - ۲۵۸)، خودستایی کردن فرهنگ فارسی عمید
لانیدن لانیدن لاندن، افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گُلاندَن فرهنگ فارسی عمید
لاشیدن لاشیدن تاراج کردن غارت کردن: ای پسر گر دل و دین راسفهالاش کنند توچو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش، (ناصر خسرو. 221) تباه کردن، تاراج و غارت کردن فرهنگ لغت هوشیار