جدول جو
جدول جو

معنی لابیدن

لابیدن
لابه کردن، زاری کردن، فروتنی کردن، درخواست کردن
تصویری از لابیدن
تصویر لابیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لابیدن

لابیدن

لابیدن
لابه کردن:
بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم
چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم
به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و ریم.
سوزنی.
، لافیدن، سخنان زیاده از حد گفتن. خودستائی کردن، پرگوئی. هرزه گوئی. (برهان). رجوع به لائیدن و لاییدن شود
لغت نامه دهخدا

لاییدن

لاییدن
نالیدن، زوزه کشیدن، برای مِثال پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی - ۱۴۶)، هرزه گفتن
لاییدن
فرهنگ فارسی عمید

لافیدن

لافیدن
لاف زدن، دعوی بی اصل کردن، برای مِثال با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (حافظ - ۲۵۸)، خودستایی کردن
لافیدن
فرهنگ فارسی عمید