معنی کابیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی کابیدن
- کابیدن کابیدَن
- کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
تصویر کابیدن
فرهنگ فارسی عمید