جدول جو
جدول جو

معنی قَدَّسَ - جستجوی لغت در جدول جو

قَدَّسَ
مقدّس کردن، تقدیس کنید
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
صاف کردن، مردم
دیکشنری عربی به فارسی
قانونی کردن، او مدوّن شد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، قلعه
دیکشنری عربی به فارسی
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پوست کندن
دیکشنری عربی به فارسی
تقسیم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، کوتوله
دیکشنری عربی به فارسی
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
تهدید کردن، او تهدید کرد
دیکشنری عربی به فارسی
آرامش دادن، آرام
دیکشنری عربی به فارسی
استفراغ کردن، او استفراغ کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تقدیم کردن، تقدیس کنید، گوله کردن
دیکشنری عربی به فارسی
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ گذاشتن، وی تصریح کرد، دقیقاً مشخّص کردن، اصطلاح کردن، پیش تعیین کردن، قیمت گذاشتن، مشخّص کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
انبار کردن، پشته
دیکشنری عربی به فارسی
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
پایه زدن، بافرهنگی
دیکشنری عربی به فارسی
بنیاد گذاشتن، تاسیس شد، ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مدرن کردن، اتّفاق افتاد، به روز رسانی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بوسیدن، قبل از
دیکشنری عربی به فارسی
سنبه کردن، چرخید
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
نوآوری کردن، او تمدید کرد، تایید مجدّد کردن، دوباره بازسازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
برعکس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
جلو بردن، پا
دیکشنری عربی به فارسی