جدول جو
جدول جو

معنی فسادی - جستجوی لغت در جدول جو

فسادی(فَ / فِ)
فتنه جو، سرکش و عاصی، جنگجو و ستیزه جو. (ناظم الاطباء) ، زن فاسد. نابکار. بلایه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فسادی
اغتشاش، آشوبگر
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسای
تصویر فسای
فساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای فساینده مثلاً مارفسای، مردم فسای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، پوسیدگی، فتنه، آشوب، ظلم، لهو ولعب
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
منسوب به فسا. (یادداشت بخط مؤلف). اهل شهر فسا. رجوع به فسا و فسایید شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فسا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به شهر فسا. (یادداشت بخط مؤلف). فسوی. فساوی. رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ناروایی متاع و کالا در بازار و بی رواجی و نداشتن خریدار. (ناظم الاطباء). عدم رواج. صاحب آنندراج گوید یاء مصدری به کساد ملحق کنند و بهمان معنی مصدری استعمال کنند از عالم (از قبیل) نقصان و نقصانی و جریان و جریانی. (آنندراج). کاسد بودن. بی رونقی و ناروایی:
چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر
به ضعف طالعمجنون کسادی بازار.
واله هروی.
خطش برآمد وکالا در کسادی زد
که گفت ریش فروشد متاع مردم را.
واله هروی.
گرفت گرد کسادی متاع خوبی حیف
نشست آینۀ حسن را غبار دریغ.
علی نقی کمره ای (از آنندراج).
بر مراد دهد نخل نامرادی ما
هزار گونه رواج است در کسادی ما.
شانی تکلو (از آنندراج).
آراست چون کسادی دکان خویش را
سودای عشق سود و زیان را فروگرفت.
ظهوری (از آنندراج).
کسادیهای بازار بتان در خشم و کین باشد
شکست طاق ابرو دایم از چین جبین باشد.
معزفطرت.
در وطن نظمم ندارد قدر چون در نجف
از کسادی می برم این تحفه را جای دگر.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسادی
تصویر کسادی
مندک مندگی وازنش سرد بازاری کساد: (چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر بضعف طالع مجنون کسادی بازار)، (واله هروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسایی
تصویر فسایی
منسوب به فسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، بستم گرفتن مال کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوادی
تصویر فوادی
دلی گشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
تنها، بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساوی
تصویر فساوی
منسوب به فسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فؤادی
تصویر فؤادی
منسوب به فواد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
((فُ دا))
جمع فرد، تک، تنها
نماز فرادی: نمازی که تنها خوانده شود، مقابل نماز جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسادی
تصویر کسادی
بی رونقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فساد
تصویر فساد
((فَ یا فِ))
تباه شدن، متلاشی شدن، از بین رفتن، تباهی، خرابی، نابودی، فتنه، آشوب، لهو و لعب، کینه، دشمنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فساد
تصویر فساد
پوسیدگی، تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود
متضاد: رونق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فساد
تصویر فساد
Corruption, Depravation, Immorality, Profligacy, Rancidness, Rottenness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فساد
تصویر فساد
corruption, dépravation, immoralité, débauche, ranceur, (FR) pourriture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فساد
تصویر فساد
שחיתות , שחיתות , חוֹסֶר מוּסָר , בזבוז , סַרְחָנוּת , רִקְבוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فساد
تصویر فساد
부패 , 타락 , 비도덕성 , 방탕 , 부패 , 부패
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فساد
تصویر فساد
korupsi, kebejatan, amoralitas, pemborosan, busuk, (ID) pembusukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فساد
تصویر فساد
भ्रष्टाचार , भ्रष्टाचार , अनैतिकता , विलासिता , सड़न , सड़न
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فساد
تصویر فساد
corruptie, verderving, immoraliteit, verkwisting, bederf, (NL) verrotting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فساد
تصویر فساد
corruzione, depravazione, immoralità, dissolutezza, rancidità, (IT) decomposizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فساد
تصویر فساد
corrupción, depravación, inmoralidad, derroche, rancidez, (ES) podredumbre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فساد
تصویر فساد
корупція , розпуста , аморальність , марнотратство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فساد
تصویر فساد
korupcja, deprawacja, niemoralność, rozrzutność, zgnilizna, (PL) gnicie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فساد
تصویر فساد
Korruption, Verderbtheit, Unmoral, Zügellosigkeit, Ranzigkeit, (DE) Verrottung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فساد
تصویر فساد
коррупция , развращение , аморальность , расточительство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فساد
تصویر فساد
corrupção, depravação, imoralidade, desperdício, ranço, (PT) podridão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فساد
تصویر فساد
腐败 , 堕落 , 不道德 , 挥霍 , 腐臭 , 腐烂
دیکشنری فارسی به چینی