جدول جو
جدول جو

معنی فسای

فسای
فساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای فساینده مثلاً مارفسای، مردم فسای
تصویری از فسای
تصویر فسای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فسای

فسای

فسای
افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید:
- کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند:
زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد
مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای.
منوچهری.
- مارفسای، آنکه مار را افسون کند:
مارفسای ارچه فسونگر بود
رنجه شود روزی از مار خویش.
ناصرخسرو.
آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید
که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه.
خاقانی.
رجوع به فساییدن شود
لغت نامه دهخدا

آسای

آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
آسای
فرهنگ لغت هوشیار

افسای

افسای
در ترکیب بمعنی افساینده آید: مار افسای، افسونگر جادوگر
افسای
فرهنگ لغت هوشیار

فسان

فسان
سُوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فَسَن، سان، سان ساو، سَنگ ساو، سامیز، مِسَنّ
فسان
فرهنگ فارسی عمید

فسار

فسار
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
فسار
فرهنگ فارسی عمید

فساق

فساق
فاسق ها، کسانی که مرتکب فسق شود، فاجرها، گناهکارها، جمعِ واژۀ فاسق
فساق
فرهنگ فارسی عمید