جدول جو
جدول جو

معنی فرادی

فرادی((فُ دا))
جمع فرد، تک، تنها
نماز فرادی: نمازی که تنها خوانده شود، مقابل نماز جماعت
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرادی

ارادی

ارادی
از روی میل و قصد، اختیاری، آگاهانه مثلاً رفتار ارادی
ارادی
فرهنگ فارسی عمید

فرادیس

فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بِهِشت ها، جمعِ واژۀ فردوس
فرادیس
فرهنگ فارسی عمید

فرادا

فرادا
مقابلِ جماعت، در فقه ویژگی نمازی که به تنهایی خوانده شود، به تنهایی (خواندن نماز) مثلاً نمازش را فرادا خواند
فرادا
فرهنگ فارسی عمید

فرادر

فرادر
فردرها، کُلون ها، چوبهایی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه ها، پانه ها، فَهانه ها، تَنبه ها، مَدَنگ ها، بَسکَله ها، کُلَندها، فَروَندها، فَلجَم ها، کلیدان ها، جمعِ واژۀ فردر
فرادر
فرهنگ فارسی عمید