- فزای(فَ)
فزا. فزاینده بیشتر در ترکیب ها بصورت پساوند به کار رود و اگر مستقلاً استعمال شود فعل امر است.
- جانفزای، جان بخش. آنچه جان را نشاط بخشد:
بیا ساقی آن شربت جانفزای
بمن ده که دارم غم جانگزای.
نظامی.
دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت
گفتار جانفزایش در گوشم ارغنون زد.
سعدی.
- شکایت فزای، بسیار شکایت کننده:
ری نیک بد و لیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایت فزای ری.
خاقانی.
- نعمت فزای، که نعمت افزون کند. که نعمت را بیشتر کند:
ایا ضمیر تو شادی گشای انده بند
ایا قبول تو نعمت فزای انده کاه.
امیرمعزی.
رجوع به فزا شود
- جانفزای، جان بخش. آنچه جان را نشاط بخشد:
بیا ساقی آن شربت جانفزای
بمن ده که دارم غم جانگزای.
نظامی.
دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت
گفتار جانفزایش در گوشم ارغنون زد.
سعدی.
- شکایت فزای، بسیار شکایت کننده:
ری نیک بد و لیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایت فزای ری.
خاقانی.
- نعمت فزای، که نعمت افزون کند. که نعمت را بیشتر کند:
ایا ضمیر تو شادی گشای انده بند
ایا قبول تو نعمت فزای انده کاه.
امیرمعزی.
رجوع به فزا شود
