افزا. افزاینده. فزاینده. چنانکه در روح افزای، مهرافزای، فرح افزای و جز آن. - رامش افزای، افزایندۀ رامش. رجوع به افزا شود. - روح افزای، فزایندۀ روح و جان. رجوع به افزا شود. - روزی افزای، افزایندۀ روزی. رجوع به افزا شود. - طرب افزای، سرورافزای. افزایندۀ طرب و شادی. رجوع به افزا شود. - غم افزای، افزایندۀ غم و اندوه. و رجوع به افزا شود. - فرح افزای، افزایندۀ شادی و فرح: گر خون دل خوری فرح افزای میخوری ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی. سعدی. و رجوع به افزا شود. - کارافزای، افزایندۀ کار. و رجوع به افزا شود. - مسرت افزای، افزایندۀ مسرت و شادی. فرح افزای. سرورافزای. و رجوع به افزا شود. - مهرافزای، افزایندۀ محبت و مهر. آنچه مهر و محبت را افزایش دهد: همچو مستسقی بر چشمۀ نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت. سعدی. وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او تا قیامت شکرگویم طالع پیروز را. سعدی. و رجوع به افزا شود