جدول جو
جدول جو

معنی فزایش

فزایش
افزایش، افزونی، افزون کردن، افزون شدن
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فزایش

فزایش

فزایش
مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرت رای به آزمایش بود
همه روزت اندر فزایش بود.
فردوسی.
- فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن.
- ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن:
همه چیز را کآزمایش رسد
چو دیده پسندد فزایش رسد.
نظامی.
- فزایش کردن، افزودن. افزاییدن:
به دانش ورا آزمایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
شما هم به یزدان نیایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف).
- فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن:
ستایش گرفتند بر رهنمای
فزایش گرفت از گیا چارپای.
فردوسی.
رجوع به افزایش شود
لغت نامه دهخدا

گزایش

گزایش
گزش رساندن آزار رسانیدن: نه خلطی که جانرا گزایش کند ونی آنکه خونرا فزایش کند (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار