جدول جو
جدول جو

معنی فسای

فسای
(فَ)
افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید:
- کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند:
زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد
مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای.
منوچهری.
- مارفسای، آنکه مار را افسون کند:
مارفسای ارچه فسونگر بود
رنجه شود روزی از مار خویش.
ناصرخسرو.
آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید
که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه.
خاقانی.
رجوع به فساییدن شود
لغت نامه دهخدا