مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) : گرت رای به آزمایش بود همه روزت اندر فزایش بود. فردوسی. - فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن. - ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن: همه چیز را کآزمایش رسد چو دیده پسندد فزایش رسد. نظامی. - فزایش کردن، افزودن. افزاییدن: به دانش ورا آزمایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. شما هم به یزدان نیایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. ، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف). - فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن: ستایش گرفتند بر رهنمای فزایش گرفت از گیا چارپای. فردوسی. رجوع به افزایش شود