روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن خواندن گفتن مثلاً صلوات فرستادن، امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد، با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن خواندن گفتن مثلاً صلوات فرستادن، امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد، با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
پهن کردن. بر زمین گستردن: ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری. از آن پس زند شاخ و برگ آورد دهد بار و سایه فروگسترد. اسدی. رجوع به گستردن شود
پهن کردن. بر زمین گستردن: ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری. از آن پس زند شاخ و برگ آورد دهد بار و سایه فروگسترد. اسدی. رجوع به گستردن شود