جدول جو
جدول جو

معنی فرستادن

فرستادن((فِ رِ دَ))
روانه کردن، راهی کردن
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرستادن

فرستادن

فرستادن
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن
خواندن
گفتن مثلاً صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن
در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
فرستادن
فرهنگ فارسی عمید