جدول جو
جدول جو

معنی فرو بردن

فرو بردن((~. بُ دَ))
به پایین بردن، بلعیدن
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرو بردن

فرو بردن

فرو بردن
بزیر بردن به پایین بردن، جای دادن، غوطه دادن بلعیدن یا فرو بردن پنجه در چیزی. اعمال زور و قدرت کردن، نفوذ یافتن، یا فرو بردن خشم (غیظ) کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار

فرا بردن

فرا بردن
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرا بردن
فرهنگ فارسی عمید

فرو کردن

فرو کردن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
فرو کردن
فرهنگ فارسی عمید

فرو کردن

فرو کردن
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار