- غیض
- کم شدن و فرونشستن آب، فروشدن آب به زمین، قلیل، اندک
غیضی از فیضی: کنایه از اندکی از بسیاری
معنی غیض - جستجوی لغت در جدول جو
- غیض
- فرو نشستن در آب
- غیض ((غِ یْ))
- کم شدن آب و فرو نشستن آن، اندک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته غیش انبوه بودن، غیشه بیشه جنگل، آبگیر استادنگاه آب
بیشه، جنگل
دشمن
دشمن، آنکه بدی و زیان کس دیگر را بخواهد و کینه از او در دل داشته باشد، بدخواه، عدو، خصم
کنایه از اندکی از بسیاری
دشتان
بهره
جز، نا، دیگر
چشم داشت
تخم، تخم مرغ، بیضه
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
بی نمازی زن، قاعدگی
غریو، بانگ بلند، فریاد
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
مفرد واژۀ اغیار، دیگر، کس دیگر، بیگانه، ادات سلب، پسوند متصل به واژه به معنای نا مثلاً غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرما کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن
غیر مثلاً حرف اضافه) جز، به جز
غیر مثلاً حرف اضافه) جز، به جز
درختان انبوه و درهم پیچیده، بیشه، جنگل
حرف استثنا، جز، به جز، غیر از، الّا، مگر
نام واج «غ»
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
ابیض ها، سفیدها، سفید رنگ ها، جمع واژۀ ابیض
چشم برهم نهادن، چشم پوشی کردن، آسان گرفتن در بیع، آسان گرفتن بر کسی
غمض عین: کنایه از فروخواباندن چشم، نادیده گرفتن خطای کسی، چشم پوشی
غمض عین: کنایه از فروخواباندن چشم، نادیده گرفتن خطای کسی، چشم پوشی
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، قاعدگی، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت، عادت ماهانه، خون ریزی ماهیانه، دشتانی، رگل، پریود، عادت ماهیانه
قصد، مقصود، هدف، قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری، نشانۀ تیر، هدف
غرض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی
غرض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی
غرض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی
غرض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی
سود، بهره و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی، کنایه از توفیق، سعادت، در تصوف آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمت کسب به قلب القا می شود، بخشش، جود، روان گشتن آب، ریزش، آب روان
باران، ابری که باران ببارد، گیاهی که با آب باران بروید
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند
غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان
غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن
غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن
غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی
در غیب: پنهانی
غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان
غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن
غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن
غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی
در غیب: پنهانی
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غمام، میغ، غین، غمامه، سحاب
فراهم آمده انبوه، شب روشن، شب تار از واژگان دو پهلو
فرورنده از غیض
هدف و نشانه آرزومند شدن
تازه، نوا، شکوفه کویک، سرود گوی نیکو رامشگر نیکو، آب باران، نو باوه، سپید و تازه