جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غیضه

غیضه

غیضه
پارسی تازی گشته غیش انبوه بودن، غیشه بیشه جنگل، آبگیر استادنگاه آب
فرهنگ لغت هوشیار

غیضه

غیضه
ناحیه ای است در شرق موصل از اعمال عقرالحمیدی، قرای متعددی دارد و وحوش و پرندگان در آنها بسیارند. در هر سال بیش از پنج هزار دینار از بهای چوب و نی و مستغل و زراعت و آسیاب عایدی دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

غیضه

غیضه
اسم مرت از غَیض در معانی مصدری. (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود، نیستان. (دهار) ، بیشه. (مهذب الاسماء) (صراح). بیشه و جنگل. (منتهی الارب) (دزی ج 2 ص 234). اَجَمَه. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). جنگل. (صراح اللغات). غائضه. (دزی ج 2 ص 234) ، درختان انبوه در جای نشیب ایستادنگاه آب، یا خاص است به درخت پده. (از منتهی الارب). جای گرد آمدن درختان در ایستادنگاه آب، یا اختصاص دارد به درخت غَرَب (پده) و شامل همه درختان نیست. (از اقرب الموارد). ج، غِیاض، اَغیاض، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ج، غَیضات. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

حیضه

حیضه
سنگین و سد شدن معده از غذای ناگوار، یک دفعه از دفعات خون حیض
حیضه
فرهنگ لغت هوشیار

غیبه

غیبه
قبۀ سپر، پولک های فلزی روی جوشن یا بر گستوان، برای مِثال طبع مغناطیس دارد نوک تو کز اسب خصم / بر دو منزل بگسلاند غیبۀ بر گستوان (ازرقی - ۸۰)، تیردان
غیبه
فرهنگ فارسی عمید

هیضه

هیضه
قی و اسهال
اِسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شِکَم رَوِش، بیرون رَوِه، شِکَم رَوِه، زَحیر، رانِش، تَرَدُّد
هیضه
فرهنگ فارسی عمید