جدول جو
جدول جو

معنی غمض

غمض
چشم برهم نهادن، چشم پوشی کردن، آسان گرفتن در بیع، آسان گرفتن بر کسی
غمض عین: کنایه از فروخواباندن چشم، نادیده گرفتن خطای کسی، چشم پوشی
تصویری از غمض
تصویر غمض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غمض

غمض

غمض
مااکتحلت عینی غُمضاً، یعنی نخفتم. (منتهی الارب). رجوع به غَمض شود
لغت نامه دهخدا

رمض

رمض
چراندن: در زمین گرم سوزش از خشم، باران تابستانی، سختی گرما، سوز درون
فرهنگ لغت هوشیار

حمض

حمض
ترشیدگی ترش شدن، شوخیدن شوخی کردن، اشنان آذر بوی از گیاهان
حمض
فرهنگ لغت هوشیار