غرض غرض قصد، مقصود، هدف، قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری، نشانۀ تیر، هدفغَرَض داشتن: دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتنغَرَض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسیغَرَض و مرض: کنایه از کینه و دشمنی فرهنگ فارسی عمید
غرض غرض جَمعِ واژۀ غُرضه. (اقرب الموارد) (المنجد). غُرُض. (اقرب الموارد). رجوع به غرضه شود لغت نامه دهخدا
غرض غرض تازه گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج). طری بودن. طراوت. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا