جدول جو
جدول جو

معنی غد - جستجوی لغت در جدول جو

غد
خود بین
تصویری از غد
تصویر غد
فرهنگ لغت هوشیار
غد
((غُ))
یکدنده، خودرأی، مغرور
تصویری از غد
تصویر غد
فرهنگ فارسی معین
غد
((غَ))
فردا، زمان دور، روز قیامت
تصویری از غد
تصویر غد
فرهنگ فارسی معین
غد
قدّ، لجوج، خودرای
تصویری از غد
تصویر غد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدیره
تصویر غدیره
(دخترانه)
گیسوی بافته شده، قسمتی از گیاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غدیر
تصویر غدیر
(پسرانه)
آبگیر، تالاب، نام آبگیری میان مکه ومدینه که در آنجا پیامبر (ص)، علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غداری
تصویر غداری
غدار بودن، بی وفایی، حیله گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدنگ
تصویر غدنگ
ابله، نادان، کودن، بداندام، بدشکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدایر
تصویر غدایر
موهای بافته شده، جمع غدیر، آبگیرها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدو
تصویر غدو
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدات
تصویر غدات
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدود
تصویر غدود
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدد
تصویر غدد
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غده
تصویر غده
تومور مثلاً غدۀ سرطانی،
در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید،
تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه
غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند
غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدیر
تصویر غدیر
آبگیر، تالاب، جای جمع شدن آب باران در بیابان، آب راکدی که از سیل باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غده وذی
تصویر غده وذی
پروستات، غدۀ کوچک مخروطی شکلی در زیر مثانۀ مردان که مجرای منی از آن عبور می کند و مایع لزج سفید رنگی را ترشح می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدرفی
تصویر غدرفی
غطریفی، نوعی درهم که در بخارا رایج بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدار
تصویر غدار
بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غده فوق کلیوی
تصویر غده فوق کلیوی
هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند، آدرنال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غداره
تصویر غداره
مؤنث واژۀ غدار، بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر کردن
تصویر غدر کردن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، حقّه زدن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، شید آوردن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، ترفند کردن، دستان آوردن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، چپ رفتن، فریفتن، نارو زدن، پشت هم اندازی کردن، مکر کردن، غدر داشتن، گول زدن، کید آوردن، اورندیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر اندیشیدن
تصویر غدر اندیشیدن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گربه شانه کردن، مکر کردن، مکایدت کردن، تبندیدن، خدعه کردن، دستان آوردن، اورندیدن، ترفند کردن، غدر داشتن، غدر کردن، فریفتن، شید آوردن، کید آوردن، نارو زدن، نیرنگ ساختن، سالوسی کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، گول زدن، چپ رفتن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر
تصویر غدر
خیانت کردن، بی وفایی کردن، نقض عهد، بی وفایی، خیانت
مکر، حیله، فریب، دویل، قلّاشی، کلک، تزویر، ریو، کید، ترفند، خدعه، چاره، دلام، نارو، دستان، دغلی، نیرنگ، حقّه، روغان، شکیل، گول، گربه شانی، ترب، خاتوله، شید، تنبل، اشکیل، احتیال، ستاوه
غدر اندیشیدن: بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن، فریب دادن، حیله کردن، غدر کردن
غدر داشتن: بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن، فریب دادن، حیله کردن، غدر کردن
غدر کردن: بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن، فریب دادن، حیله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدوات
تصویر غدوات
غدات ها، بامدادها، اول روزها، صبح زودها، سپیده دم ها، پگاه ها، صبح ها، غادیه ها، بامدادان ها، بامگاه ها، صباح ها، غدوها، صدیع ها، علی الصباح ها، باکرها، صبح بام ها، صبحدم ها، صبحگاه ها، بام ها، جمع واژۀ غدات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر داشتن
تصویر غدر داشتن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، غدر کردن، نارو زدن، تبندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، گول زدن، فریفتن، کید آوردن، خدعه کردن، سالوسی کردن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
پاره گیاه، گیسوی بافته پاره ای از گیاه، جمع غداران، گیسوی بافته ذوابه، جمع غدائر (غدایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تالاب خم جایگاهی است میانه مکه و مدینه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آن جایگاه علی علیه السلام را به جانشینی خود بر گزیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدیر
تصویر غدیر
جای جمع شدن آب باران، تالاب و بمعنی محلی میان مکه و مدینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدیان
تصویر غدیان
چاشت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدیاء
تصویر غدیاء
مونث غدیان چاشت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدی
تصویر غدی
جمع غده، گند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غده های لمفاتیکی
تصویر غده های لمفاتیکی
غدد لنفاوی: گند های بافابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غده های چربی
تصویر غده های چربی
گند های چربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غده های جنسی
تصویر غده های جنسی
گند های زهاری گند های گنبگ گند های گنیگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غده های تناسلی
تصویر غده های تناسلی
گند های زهاری گند های گنبگ
فرهنگ لغت هوشیار