جدول جو
جدول جو

معنی غدر کردن

غدر کردن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، حقّه زدن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، شید آوردن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، ترفند کردن، دستان آوردن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، چپ رفتن، فریفتن، نارو زدن، پشت هم اندازی کردن، مکر کردن، غدر داشتن، گول زدن، کید آوردن، اورندیدن
تصویری از غدر کردن
تصویر غدر کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غدر کردن

غدر کردن

غدر کردن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، فریب دادن، مکر کردن حیله ورزیدن
غدر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غدر کردن

غدر کردن
بی وفائی کردن. فریب دادن. پیمان شکستن. کید و مکر وحیله کردن. ختر. (ترجمان القرآن ذیل ختر) (تاج المصادر بیهقی). ختور. (تاج المصادر بیهقی) :
چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزو
فریادخواه سوی بنی مصطفی شدم.
ناصرخسرو.
گه غدر کند با تو و گه مکر فروشد
صد لعنت بر ضیعت و بر بازرگانیش.
ناصرخسرو.
و در آن فور مردم اصطخر دیگرباره سر برآوردند و غدر کردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 117). این اصطخر به ابتداء اسلام چون بگشادند یک دوبار غدر کردند، و پس قتل عظیم رفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127)
لغت نامه دهخدا

غور کردن

غور کردن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن. دقت کردن در کاری. به دقت مورد رسیدگی قرار دادن. استقصاء. تقصی:
در مقامی که غور باید کرد
قطره و بحر بیکرانه یکی است.
صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج).
، غور کردن جراحت، عمیق شدن جراحت و عمق پیدا کردن: و در وقت قاآن، توراکیا خاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود و آن جراحت غور کرده. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 196)
لغت نامه دهخدا

در کردن

در کردن
بیرون کردن خارج کردن، یا در کردن تیر (گلوله) پرتاب کردن تیر (گلوله)، گنجانیدن داخل کردن (از اضداد)، کم کردن حط کردن موضوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار