تومور مثلاً غدۀ سرطانی، در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید، تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
گره گوشت. گره اندام پیه ناک. (منتهی الارب). کل عقده فی الجسد اطاف بها شحم، تقول: فی کلامه غدد لها حجم و عدد. هر گوشتپارۀ درشت میان پی. (منتهی الارب) (آنندراج). پاره گوشتی صلب که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت می آید. غدده. (اقرب الموارد). هر خون بسته میان گوشت و پوست، او لاتکون الغده الا فی البطن. (منتهی الارب). دشپل. دشپیل. دژپه. دژپیه. (برهان ذیل همین کلمات). ج، غُدَد. (منتهی الارب). گره در اندام. مادۀ صلبی که در تن حیوان میان گوشت و پوست پدید آید، چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت باشد و آن را نخورندو به دور اندازند. غدود. (از آنندراج ذیل غدود). رجوع به غدود شود. در گیلان و ترکی آذری (وَز) گویند. ج، غُدَد، گوشت زائد در گوشۀ انسی چشم که گاه تا به بزرگی فندقی رسد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج). سِلعه. (اقرب الموارد). رجوع به آزخ و آژخ پیاز گل شود. ج، غُدَد. (منتهی الارب) ، آنچه میان پیه و کوهان باشد و کلۀ شتران. (منتهی الارب). ج، غدائد. الغده، ما بین الشحم و السنام. ج، غدائد. (اقرب الموارد) ، و من العیوب الحادثه فی الفرس الغده، و تکون فی الظهر ایضاً بازاء السره. (صبح الاعشی ج 2 ص 27) ، طاعون شتران. ج، غُدَد. (منتهی الارب) ، پاره ای از مال. ج، غدائد. (از اقرب الموارد)