جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غداری

غداری

غداری
غدار بودن. مکاری. حیله گری. فریبندگی:
خشتی که ز دیواری بردند به بیداری
شاخی که ز گلزاری بردند به غداری.
منوچهری.
دیوی ره یافت اندرین بستان
بدفعلی و ریمنی و غداری.
ناصرخسرو.
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با توچه پهلو زند به غداری.
ناصرخسرو.
رجوع به غَدّار شود
لغت نامه دهخدا

اداری

اداری
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار