غدار بودن. مکاری. حیله گری. فریبندگی: خشتی که ز دیواری بردند به بیداری شاخی که ز گلزاری بردند به غداری. منوچهری. دیوی ره یافت اندرین بستان بدفعلی و ریمنی و غداری. ناصرخسرو. زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری سپهر با توچه پهلو زند به غداری. ناصرخسرو. رجوع به غَدّار شود
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد