جدول جو
جدول جو

معنی ظَهَرَ - جستجوی لغت در جدول جو

ظَهَرَ
دوباره ظاهر شدن، برگشت
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ریشه دادن، ریشه
دیکشنری عربی به فارسی
حذف کردن، او نشخوٰار کرد
دیکشنری عربی به فارسی
فریاد کشیدن، همسایه
دیکشنری عربی به فارسی
عبور کردن، از طریق، عبور کردن از رودخانه
دیکشنری عربی به فارسی
منتشر کردن، صادر شده است
دیکشنری عربی به فارسی
صبر کردن، صبر، تحمّل کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بوق زدن، صفر
دیکشنری عربی به فارسی
ذکر کردن، مرد
دیکشنری عربی به فارسی
فرمت دادن، او کوچک شد، فرمولبندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تشکّر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
باریدن، باران
دیکشنری عربی به فارسی
سحر کردن، جذّابیت، جذبه کردن، جادو کردن، جذب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مست کردن، شکر
دیکشنری عربی به فارسی
کنترل کردن، خط
دیکشنری عربی به فارسی
قصّابی کردن، ناوشکن
دیکشنری عربی به فارسی
رفتن، طلا
دیکشنری عربی به فارسی
آب شدن فلز، ذوب شدن
دیکشنری عربی به فارسی
بخار کردن، بخور دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ستم کردن، تسخیر کند
دیکشنری عربی به فارسی
دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آشکار کردن، نشان دادن
دیکشنری عربی به فارسی
گل دادن، او شکوفا شد
دیکشنری عربی به فارسی
مستقیم کردن، خوش آمدید
دیکشنری عربی به فارسی
افراط کردن، کاشت
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب زدن، قطع عضو
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ کردن، بی حسّی
دیکشنری عربی به فارسی
حفر کردن، سوراخ ها، کندن، چالوس کردن، خراشیدن، فرورفتگی ایجاد کردن، تونل زدن، گودال کندن، حفّاری کردن، تراشیدن، گرفتن، از خاک درآوردن
دیکشنری عربی به فارسی
در فهرست سیاه قرار دادن، ممنوع کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دم کردن، منطقه متمدّن، مدنی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
محصور کردن، او به دام افتاد، لیست کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دسته بندی کردن، او جمع شد، چپاندن، گرفتار کردن، به صورت مثلّثی پر کردن، بسته بندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
چرب کردن، چربی، رنگ کردن، روغن زدن
دیکشنری عربی به فارسی
جعلی بودن، او به دروغ
دیکشنری عربی به فارسی