نشاط آور، برای مثال خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز / پیشتر زان که شود کاسۀ سر خاک انداز (حافظ - ۵۳۳)، شادمان، خوشحال، بانشاط، برای مثال بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام - ۱۰۳)
نشاط آور، برای مِثال خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز / پیشتر زان که شود کاسۀ سر خاک انداز (حافظ - ۵۳۳)، شادمان، خوشحال، بانشاط، برای مِثال بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام - ۱۰۳)
حرب جای. معرکه. میدان جنگ. مأزم. مأزق. (منتهی الارب). معترک. (محمود بن عمر ربنجنی). ملحمه. حربگه. رجوع به حرب جای شود: به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان. فرخی. پیش خردمند در این حربگاه بیخردان را همه تن عورت است. ناصرخسرو. و طاهر از حربگاه گریخته برفت. (مجمل التواریخ و القصص). به حربگاه دو کار است دشمنانش را قفا نمودن یا تیغ بر قفا دیدن. سوزنی
حرب جای. معرکه. میدان جنگ. مأزم. مأزق. (منتهی الارب). معترک. (محمود بن عمر ربنجنی). ملحمه. حربگه. رجوع به حرب جای شود: به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان. فرخی. پیش خردمند در این حربگاه بیخردان را همه تن عورت است. ناصرخسرو. و طاهر از حربگاه گریخته برفت. (مجمل التواریخ و القصص). به حربگاه دو کار است دشمنانش را قفا نمودن یا تیغ بر قفا دیدن. سوزنی