جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حربگاه

حربگاه

حربگاه
حرب جای. معرکه. میدان جنگ. مأزم. مأزق. (منتهی الارب). معترک. (محمود بن عمر ربنجنی). ملحمه. حربگه. رجوع به حرب جای شود:
به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام
به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان.
فرخی.
پیش خردمند در این حربگاه
بیخردان را همه تن عورت است.
ناصرخسرو.
و طاهر از حربگاه گریخته برفت. (مجمل التواریخ و القصص).
به حربگاه دو کار است دشمنانش را
قفا نمودن یا تیغ بر قفا دیدن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

حرمگاه

حرمگاه
محل سرای. و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیهالحال باسم المحل. فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث) :
نهان خانه صبحگاهی شود
حرمگاه سِرّ الهی شود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

حرزگاه

حرزگاه
پناهگاه. پناه. حِرز:
جای در حرزگاه جان دارد
بر زمین حکم آسمان دارد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

طربگاه

طربگاه
طربخانه. طرب سرای. محل شادی. جایگاه طرب:
خویشتن را زتنگنای دلم
به طربگاه دل براندازد.
عرفی (از آنندراج).
گوش مخالفش به طربگاه عافیت
مغز فغان شنیده ز نی های استخوان.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

حربگه

حربگه
حربگاه:
در حربگه پیمبر ما معجزی نداشت
از معجزات خویش قویتر ز قوتش.
ناصرخسرو.
که اِستاد با ذوالفقار مجرد
به هر حربگه بر یمین محمد؟
ناصرخسرو.
حربگه مرد سخندان بسی
صعبتر از معرکۀ حملت است.
ناصرخسرو.
میل تو به حربگه فزون بینند
از میل طفیلیان به مهمانی.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا