جدول جو
جدول جو

معنی حربگاه

حربگاه
(حَ)
حرب جای. معرکه. میدان جنگ. مأزم. مأزق. (منتهی الارب). معترک. (محمود بن عمر ربنجنی). ملحمه. حربگه. رجوع به حرب جای شود:
به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام
به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان.
فرخی.
پیش خردمند در این حربگاه
بیخردان را همه تن عورت است.
ناصرخسرو.
و طاهر از حربگاه گریخته برفت. (مجمل التواریخ و القصص).
به حربگاه دو کار است دشمنانش را
قفا نمودن یا تیغ بر قفا دیدن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا