معنی سروگاه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سروگاه
سروگاه
سروگاه
سُرون گاه. رستنگاه شاخ. پیشانی. جای شاخ: همان بر سروگاه ماده دو تیر بزد همچنان مرد نخجیرگیر. فردوسی
لغت نامه دهخدا
گروگاه
گروگاه
قریه ای است در نیم فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق خشت. (فارس نامۀ ناصری گفتار دوم ص 195)
لغت نامه دهخدا
سوگاه
سوگاه
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، دارای 101 تن سکنه، آب آن از رود خانه دینه رود، محصول آنجا غلات، زغال اخته و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
روگاه
روگاه
سرلوح کتاب، (ناظم الاطباء)، دیباچه، (برهان) (صراح اللغه)، دیباچۀ کتاب، (آنندراج) (انجمن آرا)، طرف بالای جامه، (ناظم الاطباء)، دست بالای جامه، (از برهان)، حاشیه و سجاف جامه، (ناظم الاطباء)، علم جامه، (آنندراج) (از انجمن آرا)، مشهور، معروف، پیشوا، مقتدا، (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا)، پیشوای قوم و پیشوای ملت، (از برهان) : ادم، پیشوای قوم و روگاه آنها که شناخته شوند به او، گویند: هو ادم اهله، او روگاه اهل و مقتدای آنهاست، (منتهی الارب)، سرهنگ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سروناز
سروناز
زن زیبا، درخت سروتاز، درختی بلند و زینتی، معشوق خوش قد و قامت
فرهنگ نامهای ایرانی
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.