جدول جو
جدول جو

معنی طربناک

طربناک
نشاط آور، برای مثال خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز / پیشتر زان که شود کاسۀ سر خاک انداز (حافظ - ۵۳۳)، شادمان، خوشحال، بانشاط، برای مثال بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام - ۱۰۳)
تصویری از طربناک
تصویر طربناک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طربناک

طربناک

طربناک
شاد خوار زین سوسپه توانگر و زان سو خزینه پر وندر میان رعیت خوشنود و شاد خوار (فرخی) شادمان خوشحال با نشاط
فرهنگ لغت هوشیار

طربناک

طربناک
شادمان. خوشحال. بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ، مرد طربناک. (منتهی الارب).
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت با بوالحسنا.
منوچهری.
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.
منوچهری.
در طربناک میزبانی بخت
نهمت او عزیز مهمان باد.
گرچه این قصرها طربناک است
چون بگردون نمی رسد خاک است.
اوحدی.
خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز
پیشتر ز آنکه شود کاسۀ سر خاک انداز.
حافظ
لغت نامه دهخدا

طربناک

طربناک
پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب انگیز، مسرت بار، مسرت بخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز
متضاد: غمناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

چربناک

چربناک
شیر چربی دار. (ناظم الاطباء) ، آلوده بچربی. روغن آلوده. چربی آلوده
لغت نامه دهخدا

آرمناک

آرمناک
ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند
آرمناک
فرهنگ نامهای ایرانی