معنی نابگاه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نابگاه
نابگاه
نابگاه
بی وقت نه بوقت خود، ناگهان: (عبدالله عباس روایت کرد از رسول علیه السلام که هیچکس نباشدکه کسی را به نابگاه بکشد بفتک)
فرهنگ لغت هوشیار
نابگاه
نابگاه
بی وقت. خارج از وقت. نه بوقت خویش. نه به زمان خویش. نابوقت. مقابل بوقت، نابجای. نابموقع. نه بجای خویش
لغت نامه دهخدا
ناآگاه
ناآگاه
نامطلع، بی خبر، نامستحضر، که خبردار نیست، که آگاه نیست، خفته، ناهوشیار، غیر متیقظ، نااستاد، بی تجربه، که واقف و ماهر نیست، مقابل آگاه، رجوع به آگاه شود
لغت نامه دهخدا
ناگاه
ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.