جدول جو
جدول جو

معنی صَعَّبَ - جستجوی لغت در جدول جو

صَعَّبَ
مشکل کردن، دشوار است
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کوچک کردن، او کوچک شد
دیکشنری عربی به فارسی
فعّال کردن، یک عمل
دیکشنری عربی به فارسی
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
نشت کردن، ازدحام
دیکشنری عربی به فارسی
سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
دیکشنری عربی به فارسی
مرطوب کردن، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
دنده گذاری کردن، او نصب کرد، ترکیب کردن، پیکربندی کردن، نصب کردن، لوله کشیدن، رگبار زدن
دیکشنری عربی به فارسی
علّت آوردن، یک دلیل
دیکشنری عربی به فارسی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
دیکشنری عربی به فارسی
چشم بند کردن، عصب
دیکشنری عربی به فارسی
جای خود را گم کردن، ضعف، سه برابر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سوت زدن، صفر
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
طرّاحی کردن، او مصمّم بود
دیکشنری عربی به فارسی
صنعتی کردن، ساختن
دیکشنری عربی به فارسی
دسته بندی کردن، طبقه بندی شده است، طبقه بندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رأی دادن، صدا
دیکشنری عربی به فارسی
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، درست است، تأیید کردن، اصلاح کردن، راست کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بیان کردن، او اعلام کرد
دیکشنری عربی به فارسی
طلا کردن، طلا
دیکشنری عربی به فارسی
خرابکاری کردن، خراب شده
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
جستجو کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی