جدول جو
جدول جو

معنی صَدَرَ - جستجوی لغت در جدول جو

صَدَرَ
منتشر کردن، صادر شده است
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ریشه دادن، ریشه
دیکشنری عربی به فارسی
رخ دادن، اتّفاق افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
خدمت کردن، او خدمت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
فریب دادن، او فریب داد، گول زدن
دیکشنری عربی به فارسی
پنجه زدن، خراش
دیکشنری عربی به فارسی
ذکر کردن، مرد
دیکشنری عربی به فارسی
قصّابی کردن، ناوشکن
دیکشنری عربی به فارسی
حذف کردن، او نشخوٰار کرد
دیکشنری عربی به فارسی
محصور کردن، او به دام افتاد، لیست کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فریاد کشیدن، همسایه
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زدن، زنگ زده
دیکشنری عربی به فارسی
خش خش کردن، روزنامه ها، صدای خش خش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فریاد زدن، او فریاد زد
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ کردن، رنگ
دیکشنری عربی به فارسی
دسته بندی کردن، او جمع شد، چپاندن، گرفتار کردن، به صورت مثلّثی پر کردن، بسته بندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دم کردن، منطقه متمدّن، مدنی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ کردن، بی حسّی
دیکشنری عربی به فارسی
قدرت داشتن، مقدار
دیکشنری عربی به فارسی
برخورد کردن، او شوکّه شده بود، شوک وارد کردن، متحیّر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
صبر کردن، صبر، تحمّل کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصادر کردن، مصادره شده است
دیکشنری عربی به فارسی
آب شدن فلز، ذوب شدن
دیکشنری عربی به فارسی
بوق زدن، صفر
دیکشنری عربی به فارسی
فرمت دادن، او کوچک شد، فرمولبندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
در فهرست سیاه قرار دادن، ممنوع کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رهبری کردن، تلسکوپ، مدیریّت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
افراط کردن، کاشت
دیکشنری عربی به فارسی
شروع کردن، او شروع کرد، آغاز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بخار کردن، بخور دادن
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب زدن، قطع عضو
دیکشنری عربی به فارسی
حفر کردن، سوراخ ها، کندن، چالوس کردن، خراشیدن، فرورفتگی ایجاد کردن، تونل زدن، گودال کندن، حفّاری کردن، تراشیدن، گرفتن، از خاک درآوردن
دیکشنری عربی به فارسی
دوست شدن، صادقانه، تصویب کردن
دیکشنری عربی به فارسی